پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۱۲ ق.ظ

غزل‌ شیوای‌ حافظ‌ در وصف حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ (عج)

  • ۱۰۴۹

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

غزل‌ شیوای‌ حافظ‌ شیرازی‌ دربارۀ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ ارواحنا فداه‌

 

 

مقاله ای که در ادامه می آید در سایت موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت ( علیهم السلام) به نشانی entezar.ahlolbait.com  منتشر شده است و منبع اصلی مقاله کتاب (روح مجرد تالیف محمدحسین حسینی ‌طهرانی ص519 تا ص 523 ) می باشد...

 

 

 

 

اگر به یک یک از غزل های حافظ بنگرید می بینید چگونه لطائف و حقائق معنوی را در کسوت عبارات گنجانیده ، و با چه دقائق و اشاراتی میخواهد آن حقیقت منظور و مراد خود را ارائه دهد. رضوانُ الله علَیه رضواناً شاملاً.

مثلاً این غزل را در وصف حضرت صاحب الزّمان سروده ، و از غیبت و انتظار وی یاد کرده ، و خود را از مشتاقان و شیفتگانش معرّفی نموده است. لیکن با چه عبارات نمکین ، و اشارات دلنشین ، و کنایات و استعاراتی که حقّاً بی اختیار بر زبان انسان جاری می شود که او لسان الغیب است :

 

شعر حافظ و امام زمان

 

سَلامُ اللَهِ ما کَرَّ اللَیالی‌                         

             وَ جاوَبَتِ الْمَثانی‌ وَ الْمَثالی‌ (1)

 

عَلی‌ وادی‌ الاراکِ وَ مَن‌ عَلَیْها                    

             وَ دارٍ بِاللِوَیفَوْقَ الرِّمالِ (2)  

            

دعاگوی‌ غریبان‌ جهانم‌

             وَ أدْعو بِالتَّواتُرِ وَ التَّوالی‌ (3)    

  

به‌ هر منزل‌ که‌ رو آرد خدا را

             نگه‌ دارش‌ به‌ لطف‌ لایزالی‌ (4)     

 

منال‌ ای‌ دل‌ که‌ در زنجیر زلفش‌                  

            همه‌ جمعیّت‌ است‌ آشفته‌ حالی‌ (5)   

 

ز خَطّت‌ صد جمال‌ دیگر افزود                      

            که‌ عمرت‌ باد صد سال‌ جلالی‌ (6)  

 

تو می‌باید که‌ باشی‌ ورنه‌ سهل‌ است‌           

           زیانِ مایۀ جانیّ و مالی‌ (7)         

  

بدان‌ نقّاش‌ قدرت‌ آفرین‌ باد                          

           که‌ گِرد مَه‌ کشد خطّ هِلالی‌ (8)       

 

فَحُبُّکَ راحَتی‌ فی‌ کُلِّ حینٍ                         

           وَ ذِکْرُکَ مونِسی‌ فی‌ کُلِّ حالِ (9)   

      

سویدای‌ دل‌ من‌ تا قیامت‌ 

           مباد از شور سودای‌ تو خالی‌ (10)    

   

کجا یابم‌ وصال‌ چون‌ تو شاهی    

           من‌ بد نام‌ رِند لااُبالی‌ (11)                

 

خدا داند که‌ حافظ‌ را غرض‌ چیست‌

           وَ عِلْمُ اللَهِ حَسْبی‌ مِن‌ سُؤالی

و در تعلیقه‌ گوید: این‌ بیت‌ هم‌ در آن‌ غزل‌ است‌ و گویا از خواجه‌ باشد:

أموتُ صَبابَةً یا لَیْتَ شِعْری‌            

            مَتَی‌ نَطَقَ الْبَشیرُ عَنِ الْوِصالِ (13) *

 

(*دیوان حافظ شیرازی » طبع پژمان )

 

 

(1و2) در بیت اوّل و دوّم می گوید: سلام خدا باد پیوسته و همیشه تا وقتیکه شب ها مرتّباً یکی پس از دیگری می آیند و می روند، و طلوع و غروب موجب پیاپی در آمدن آن هاست ، تا زمین و خورشید و ماه و ستارگان باقی است ، و تا وقتیکه رشته های دو صدایه و سه صدایة تارها و نغمه ها و آهنگ های چنگ ها و سازها می نوازند و قدرت و تاب و توانشان برای بلند داشتن این سرود باقی است (زیرا مثانی به معنی صداهای دوباره ای است که تار و چنگ میدهد، و مَثالی در أصل مَثالِث بوده است یعنی صداهای سه باره که از آنها شنیده می شود.) بر وادی اراک که منزلگاه حضرت حجّت است (زیرا سرزمین اراک سرزمین حجاز است که در آنجا فقط درخت اراک وجود دارد.) و بر آن کسیکه برفراز آن زمین سکونت دارد و بر خانه ای که در قسمت نهائی در آن بالای رَمْل ها و شن ها بنا شده است .


(3) سپس در بیت سوّم می گوید: دعاگوی غریبان جهانم ، و بطور تواتر و پشت سر هم من دعا می کنم و دعاگو هستم ؛ که باز روشن است : آن غریب جهانی که از شدّت غربت و تنهائی ظهور نمی کند غیر از حضرت حجّت کسی نیست .


(4) و در بیت چهارم می رساند: او که محلّ ثابتی ندارد ـ گرچه اصلش از مکّه و از وادی الاراک است ـ و دائماً در عالم در گردش است ، ای خداوند مهربان از تو درخواست می نمایم تا با لطف دائمی خودت او را در هر منزلی که وارد می شود و در آن مسکن می گزیند نگهداری کنی .

 


(5) و در بیت پنجم میگوید: ای دل ! در فراق او ناله مکن ، چرا که گرچه در غیبت است و چهره و رخساره اش را از نمایاندن مخفی می دارد، ولیکن بواسطة گیسوان و زلف سیاه او ـ که کنایه از هجران و غیبت است ـ آشفته حالان میتوانند کسب جمعیّت کنند و به مقصود نائل آیند.


(6) و در بیت ششم میگوید: اینک که رشد و بروز جمال در تو فزونی یافته است ، خداوند عمر تو را طویل گرداند و از گزند حوادث مصون بدارد.


(7) و در بیت هفتم میگوید: توئی ولیّ والای ولایت که قوام کون و مکان بر تو قائم است ؛ و تو باید بر قرار و مقرون به بقاء و صحّت و آرامش بوده باشی ، چرا که در رأس مخروطی ، و بر همة ماسوی ' حکومت داری . و در برابر این امر مهمّ و ارزشمند، زیانهای جانی و ضررهای مالی هر چه هم فراوان باشد، به من و یا به جهانیان برسد، مهمّ نیست بلکه خیلی سهل و آسان است .


(8) و در بیت هشتم می گوید: آفرین بر دست قدرت پروردگار که تو را در این چندین قرنی که تا به حال گذشته ، حفظ و نگهداری نموده است ؛ همان نقّاش قدرت که بر گرد ماه بر فراز آسمان خطّی به شکل هلال می کشد تا مردم ماه را ببینند، با آنکه بدون شکّ تمام کره ماه موجود است ، امّا کسی آنرا نمی بیند، و در غیبت و پنهانی می گذارد، و فقط از این کره آسمانی به قدر هلالی نمایان است بطوریکه اگر کسی نظر کند می پندارد کره ای نیست ، فقط هلالی بر آسمان موجود است . امام زمان هم موجود است همچون کره تامّ و تمام ، امّا کسی آن را نمی بیند و ادراک نمی کند و فقط به قدر ضخامت هلالی از آثار او در جهان مشهود است و مردم از آن منتفع میگردند، ولی باید ظهور کند و از پردة خفا برون آید و چون بَدْر و ماه شب چهاردهم نور دهد و همه جهان را منوّر کند.


خوب توجّه کنید: اگر این بیت را اینطور معنی نکنیم ، معنی آن چه می شود؟! تعریف کردن از ماه آسمانی به پنهانی ، و خطّ هلالی در شبهای نخستین طلوع آن بر گرد آن کشیدن چه مدحی را متضمّن است ؟!
و اگر مراد از ماه را سیما و چهره محبوب فرض کنیم و خطّ هلالی را هم محاسنش بدانیم که بر گرد آن روئیده است ، با آنکه این استعاره با آن استعاره قرص ماه آسمان و اختفای آن در شبهای نخستین جز بمقدار هلالی که نمایان است ، دو مفاد است معذلک این استعاره نیز منافاتی با وجود حضرت صاحب الزّمان ندارد؛ زیرا آن انسانی که در خارج بر گرد صورتِ چون ماهش محاسن روئیده است ، با توصیف غربت و ولایت و سروری و پادشاهی و سائر اوصافی که در این غزل آمده است ، غیر از آن حضرت نمی تواند مراد و مقصود باشد.


(9) و در بیت نهم میگوید: من پیوسته با تو سر و کار دارم . محبّت توست که راحت دل من است در هر حال ، و ذکر توست که أنیس من است بطور پیوسته ومدام .
گرچه نظیر این مضمون در سائر غزلهای حافظ موجود است و آنها راجع به خود ذات أقدس حقّ تعالی است ، ولیکن در این غزل به قرینة سائر ابیات غیر از حضرت حجّت نمی تواند بوده باشد. پس ضمیر مخاطب ذِکْرُکَ و حُبُّکَ راجع به اوست .


(10) و به همین طریق مفاد بیت دهم است که در دعا می گوید: دریچه قلب من که مملوّ از خون حیات بخش من است ، و پیوسته آن خون در جنبش و حرکت و ضربان و خروش است ، هیچگاه از معامله و سر و کار داشتن و تلاش برای بدست آوردن محبّت و رضای تو خالی نباشد.


(11) و در بیت یازدهم مخاطب خود را شاه ، و خودش را رِند و گدای لااُبالی خوانده است ؛ و وصال این درجة پست و زبون را با آن شاه با عظمت و با تقوی و دارای عصمت و طهارت ، بعید به شمار آورده است . در این بیت هم معلوم است که : مراد وی از «چون تو شاهی » غیر آن صاحب ولایت کلّیّة إلهیّه نمی باشد.


(12) و در بیت دوازدهم خیلی روشن و واضح از سخنان و تخاطب فوق بطور رمز و اشاره ، پرده برمی دارد که : اینها که گفتم همه اشاره و کنایه و استعاره و رمز بود که چه می خواهم بگویم ؛ صراحت نبود و من نمی خواستم یا نمی توانستم آن وجود أقدس را چنانکه باید و شاید معرّفی کنم ، و عشق سوزان خود را برای لقاء و دیدارش در قالب غزل آورم ؛ امّا خداوند علیم و خبیر میداند که در دل من چه مراد بوده است ، و او کفایت می کند از کلام و سؤالی که من بخواهم آنرا برزبان آورم .


(13) و در بیت إلحاقی میگوید: من از شدّت عشق و آتش وَجْد بالاخره خواهم مرد، و در انتظار فرج او جان خواهم سپرد؛ و مانند یعقوب در فراق یوسف کور خواهم شد و چشمم پیوسته بر در است که چه موقع بشیر، بشارت از لقاء وصال میدهد؛ و یوسف گمگشتة بیابانی در چاه غربت در افتاده ، غریب و تنها، سرگشته و متحیّر مرا بشارت دیدار میدهد، و با فرج او و لقای او چشمانم بینا می گردد، و چون مرده از قبر برخاسته زنده میگردم و حیات نوین می یابم .

 

    

 

 

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی